فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

بی‌حس به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بدون احساس

فونتیک فارسی

bihess
صفت

insensible, insensate, unfeeling, numb, insentient, torpid, anesthetized

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

انگشتانم از سرما بی‌حس شدند.

My fingers went numb from the cold.

پاسخ بی‌حس او به این فاجعه همه را شوکه کرد.

His unfeeling response to the tragedy shocked everyone.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بی‌حس

  1. مترادف:
    بی‌حال کرخت وارفته
    متضاد:
    پرتوان

ارجاع به لغت بی‌حس

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بی‌حس» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بی‌حس

لغات نزدیک بی‌حس

پیشنهاد بهبود معانی