insensible, insensate, unfeeling, numb, insentient, torpid, anesthetized
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
انگشتانم از سرما بیحس شدند.
My fingers went numb from the cold.
پاسخ بیحس او به این فاجعه همه را شوکه کرد.
His unfeeling response to the tragedy shocked everyone.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بیحس» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیحس